چند وقتی هست مسجد محله مون رو دارن تعمیر میکنند.
چند روز پیش ساعت 9 شب داشتم می رفتم آشغالا رو بندازم سر کوچه!!!یه سیدی هست سر کوچه میشه خیلی پاک و سادست. فکر کنم 70 سال داشته باشه.بدلیل تعمیر های مسجد نشسته بود روی بلوار خاکی سر کوچه نماز میخوند ولی به سمت قبله نه.

داشت به طرف غرب نماز میخوند.

وقتی که داشتم میرفتم آشغالارو بندازم خیلی خجالت کشیدم و نتونستم برم بگم.

برگشتنی دیدم نمازشرو تموم کرد.پا شد.ایستاد.

با خجالت،جلو رفتم.قبه رو بهش نشون دادم و گفتم آقا سید:قبله این طرفه!»

یه خنده پر معنایی کرد. از خجالت داشتم عرق می ریختم یا به قول گفتنی آب می شدم.سرمو پایین گرفتم

بعد از چند لحظه سید گفت:میدونم!».گفتم:آخه!؟»

گفت:پسرم.نمازی که قراره با قبله درست باشه نماز نیست.بت پرستیه!»

همینو گفت و رفت

حالا من تو این واقعیت محض موندم . که سجده کردم اما،قبله ام خدا بوده یا .

 

در سرم شوره زار جای دارد!

همه به جز لباس سفید...

قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا!

ام ,نماز ,سر ,کوچه ,» ,داشتم ,سر کوچه ,نماز میخوند ,کرده ام ,سرمو پایین ,پایین گرفتم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

elekala|الکالا لپ تاپ استوک محال شـــــــــهدا ســـنگ نشــانـنـد کــه ره گــــم نــشــــود ARTEX CNC سی پی استور دانلود تمامی برنامه های اموزش سیم کشی پاندا صفحه دانلود دمنوش لاغری ارگانیک و تناسب اندام